تعداد فيلمهای زندگينامهای ساخته شده درباره گروههای موسيقی که اعضايش همگی در يک سطح هستند به مراتب کمتر از فيلمهایی است که درباره هنرمندان انفرادی ساخته شدهاند و اين امر دليل خوبی هم دارد: کافی است سعی کنيد که عدالت را درباره نحوه به شهرت رسيدن تنها سه شخصيت، به خصوص وقتی که بعد از مدتی هر يک از آنها مسير متفاوتی را انتخاب کردهاند رعايت کنيد، در اين صورت میبينيد که زمان کافی برای پروراندن اين ستارهها در قالب کاراکترهای انسانی نخواهيد داشت. به اين ترتيب فيلم «بچهی ناف کامپتون»(Straight Outta Compton) که درباره فعاليت گروه خرده پای N.W.A است به يک فيلم زندگينامهای تبديل م شود و بيش از دو ساعت بيننده را بدون اين که حتی کوچکترين اشارهای به شاخه های رقيب هيپ هاپ (از خشم به جای پابليک اِنِمی تا حال و هوای خوش دِ لاسول) که باعث میشدند صدای خشمناک N.W.A برای بسياری از انسانها ناراحت کننده بشود سرگرم میکند.
اين فيلم که توسط اعضای سابق N.W.A. يعنی آيس کيوب و دکتر Dre توليد شده و توسط اف گَری گِری، که کارش را با کارگردانی ويدئویی از آيس کيوب شروع کرد و در ادامه فيلم کمدی «جمعه»( Friday) را ساخت، کارگردانی شده است در واقع پرترهای است که سعی میکند ايرادات کارهایی که در زمان خود بحثهایی به مراتب بيشتر از آنچه اينجا میبينيم به راه انداخته بودند را ماست مالی کند. اما اگر فيلم بسياری از زشت ترين رفتارها را به دوش بازيگران جانبی (مانند سوج نايت بدنام با بازی آر مارکوس تيلر) میاندازد، در واقع سعی میکند ماموريت خود را به انجام برساند، و به داستان گروهی که اثراتش هنوز هم احساس می شود جان ببخشد.
بيشترين موفقيت «بچهی ناف کامپتون» مرهون نمايش واقعيتهای زندگی انسانی در قالب نوعی از موسيقی است که به محض ورود به بازار منجر به شکل گيری کاريکاتورهای رسانهای و واکنشهای عصبی از جانب گروههای محافظه کار و دولتی شد. (البته نيازی به گفتن نيست که اين گروه گاهی اوقات هم تلاشی برای رفع اين اعتراضات نمیکرد). بازيگران نقشهای کيوب و Dre که حالا کلی مشهور شدهاند دو پسر نوجوان به نام های اوشی جکسون جونيور و کوری هاوکينز هستند که سعی میکنند نقششان را به بهترين نحو ايفا کنند. فيلمنامه با برخی از مقالات نوشته شده درباره اين که چگونه اين دو با يک دلال مواد مخدر به نام ايزی ایی (جکسون ميچل) همکاری کردند تناقض دارد: در فيلم Dre سعی میکند از او به عنوان منبع سرمايه استفاده کند. بعد از اين که خوانندههایی که برای خواندن ترانههای کيوب استخدام شده بودند انصراف میدهند، ایی برای خواندن آنها ترغيب میشود- و جالب اين که به طرز خنده داری اين کار را انجام میدهد تا اين که Dre چند راهنمایی به او میکند.
آهنگ «Boys-n-the-Hood» که يه آهنگ محلی است توجه يک مدير سفيد پوست، جری هلر (پل جياماتی) را جلب میکند.او به آن هامیگويد «می تونم قول يک نمايش مجاز رو بهتون بدم» و بعد گروه را با شرکت Priority Records آشنا میکند که آلبوم پرفروش «بچهی ناف کامپتون» را راهب بازار میکند. اما سعی میکند تا در کمپانی Ruthless Records ايزی ایی نيز شريک شود و گرچه فيلم در ارائه جزئياتی کمکی نمیکند، اما او به جز به ایی به بقيه اعضای گروه کمتر از حقشان پول میدهد. اين باعث جدا شدن کيوب، که مجبور است به مردم ياداوری کند که بيشتر ترانهها را او نوشته است و نتوانسته سهم خود را بگيرد، میشود؛ بعد از مدت کوتاهی Dre نيز به راه خود می رود و به همراه نايت کمپانی Death Row Records را تاسيس میکند.
البته قبل از تجزيه گروه، F--- tha Police، سرودی که باعث وحشت در آمريکا شد ولی در اين فيلم عالی ترسيم شده است را داريم. اين سرود بعد از نمايش چند صحنه که در آن پليسهای نژادپرست و خشن رپرها و همسايگانشان را بدون هيچ دليلی تحقير میکنند توسط کيوب سروده شد. بعد از اين گروه ياد می گيرد که چطور از اعتراض مردم و آزارهای پليس برای ساخت ترانههای بيشتر استفاده کند.
در حالی که فيلم صحنههای عاشقانه پشت ساخت اين آهنگ را نشان میدهد، اما اصلاً چيزی درباره نگرانی های افرادی که ادعا میکردند ترانههای ديگر اين گروه از جرم و جنابت حمايت و آن را تحسين میکردند ديده نمیشود. و حتی کمترين توجهی به اعتراضات مربوط به حس تنفر از زنان در ترانههايشان نکرده است: زنان در اين فيلم به هيچ انگاشته شدهاند. تنها بعد از چند صحنه نمايش آنها در قالب دوست دختر يا همسر به آنها افتخار داده میشود تا صحبت کنند، آن هم در حد دو سه خط ديالوگ که نشان دهد آنها موجودات حساسی هستند. در يک صحنه زننده، قهرمانان خشن ما پايان يک نمايش کميک را با بالا انداختن زنی نيمه لخت در راهروی يک هتل و قفل کردن درب به روی او جشن میگيرند.
به دو عضو ديگر N.W.A. دجی يلا و ام سی رن توجه کمی شده است (به طوری که يلا با بازی نيل براون جونيور تنها در چند صحنه به مدت کوتاهی ديده میشود). اما در مقايسه با نايت که به عنوان رئيس Death Row زندگی اعيانی داشت در حالی که هنرمندانی مانند توپاک شاکور و اسنوپ داگ و ديگران او را ميليونر کرده بودند، اين دو برای کل ماجرا اهميت کمتری دارند. هر دو شخصيت هلر سفيد پوست و نايت سياه پوست به منظور ارائه يگ حقيقت و شايد با نيات موجهی وارد داستان می شوند. اما هر دوی اينها انسان های خطرناکی هستند- بنابراين در مورد نايت بازيگران بايد مواظب باشند حتی اگر پول زيادی برای بازی نقش او به آنها پيشنهاد شود. نگران نباشيد: بعد از پايان داستان «کامپتون» داستانهای زياد ديگری بايد ساخته شوند.
عروس آدم کش به راهش برای انتقام گیری از رئیس سابقش «بیل»، ادامه میدهد. دو عضو باقی مانده از گروهی که چهار سال پیش به او خیانت کردند، هدف های جدید او هستند.
داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
دانشجویی بنام مارک زوکربرگ در سال ۲۰۰۴ و در دانشگاه هاوارد شبکه ای را بنام «فیس بوک» راه اندازی میکند. در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجویان دانشگاه هاروارد میشد اما چندی بعد تمام دنیا توانستند از این شبکه اجتماعی استفاده کنند. مارک دانشگاه هاروارد را رها میکند تا رویای خود را به حقیقت رساند و فیس بوک را تبدیل به چهارمین سایت پر ترافیک دنیا با 200 میلیون کاربر فعال میکند …
آرگو، که بر پایه داستانی واقعی ( غیر واقعی) و البته محرمانه، ساخته شده در سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷ رخ می دهد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. یک مامور CIA هنگامی که انقلاب ایران به اوج میرسد، تصمیم میگیرد در یک عملیات خطرناک شش آمریکایی که در سفارت کانادا پناهنده شده اند را از ایران خارج کند…این نسخه از فیلم حدود 10 دقیقه بیشتر از بقیه ی نسخه ها است.
Ryan Gosling همیشه ساکت است، مگر زمانی که لازم است چیزی بگوید. راننده ای که روزها بدلکار فیلم است و شبها سارقان را از صحنه جرم دور میکند. اینها بخشی از شخصیت پردازی هوشمندانه در سکانسهای ابتدایی فیلم است و در آن مردی تحت فشار را نشان میدهد که در خیابانهای پر رمز و راز لس آنجلس در حال فرار از دست تعداد زیادی ماشین و هلیکوپتر پلیس است...
در سال ۲۰۷۲ وقتی که رئسای تبهکاران می خواهند از شر کسی خلاص شوند، او را به ۳۰ سال قبل در زمان منتقل می کنند، جایی که گروهی از قاتلین حرفه ای معروف به «لوپر» انتظار هدف را می کشند تا او را از بین ببرند. «جو» ( جوزف گوردن لویت ) یک لوپر است که متوجه میشود هدف جدیدش، نسخه میانسال خودش از سال ۲۰۷۲ ( بروس ویلیس ) می باشد...
بعد از جنگ های داخلی امریکا برای تحویل یک فرد اعدامی جایزه ای گذاشته اند. حال فردی تصمیم به تحویل دادن مرد تحت تعقیب به کلانتر شهری دیگر می گیرد که در بین راه از سمت تعدادی راهزن و مزدور مورد حمله قرار میگیرد و از دست آنها به یک فروشگاه لباس در روستایی نزدیک پناه می برد و حالا باید هم از جان خود و هم از جان محکومی که در اختیارش است محافظت کند...